1393/3/8 ، 11:12 عصر
بانوی
محجبه ای در یکی از سوپرمارکتهای زنجیرهای در فرانسه خرید میکرد؛ خریدش که تموم
شد برای پرداخت رفت پشت صندوق. صندقدار یک خانم بیحجاب و اصالتاً عرب بود. صندوقدار نگاهی از روی تمسخر بهش انداخت و همینطور
که داشت بارکد اجناس را میگرفت اجناس او را با حالتی متکبرانه به گوشه میز میانداخت.
اما خانم باحجاب که روبنده بر چهره داشت خونسرد بود و چیزی نمیگفت و این باعث میشد
صندوقدار بیشتر عصبانی بشه ! بالاخره صندوقدار طاقت نیاورد و گفت: «ما اینجا توی
فرانسه خودمون هزار تا مشکل و بحران داریم این نقابی که تو روی صورتت داری یکی از
همین مشکلاته که عاملش تو و امثال تو هستید! ما اینجا اومدیم برای زندگی و کار نه
برای به نمایش گذاشتن دین و تاریخ! اگه میخوای دینت رو نمایش بدی یا روبنده به
صورت بزنی برو به کشور خودت و هر جور میخوای زندگی کن!» خانم محجبه اجناسی رو که
خریده بود توی نایلون گذاشت، نگاهی به صندقدار کرد… روبنده را از چهره برداشت
و در پاسخ خانم صندوقدار که از دیدن چهرهٔ اروپایی و چشمان رنگین
او جا خورده بود گفت: «من جد اندر جد فرانسوی هستم…این دین من است . اینجا
وطنم…شما دین تان را فروختید و ما خریدیم