ارسالها: 91
موضوعها: 8
تاریخ عضویت: تير 1391
اعتبار:
-1
سپاس ها 1
سپاس شده 1 بار در 2 ارسال
یک ایرانی یک شب میره بالای کوه و خدارو فریاد میزنه و میگه ای خــــــــــــــــــــدا کجایی چرا هیچ موقع به من جواب نمیدی و دعاهای منو مستجاب نمیکنی؟؟
ناگهان خداوند نازل میشه و میگه من همیشه کنارت هستم ولی شما ایرانی ها دنبال من تو چاه میگردین الان هم چون دوست ندارم ناراحت بشی یک آرزوی تور بر آورده میکنم ولی به یک شرط
ایرانیه میگه چه شرطی؟
خدا میگه به شرطی که هر آرزوی که داشتی دو برابرشو به همسایت میدم!!
ایرانیه یک ذره فکر میکنه مگه : خدایا یک چشم منو کور کن!!ء
*****************************************
این شاید یک داستان طنز باشه ولی واقعیت زندگی ما ایرانیها شده که چشم موفقیتهای همدیگرو نداریم و مدام در حال کوبیدن و کوچک کردن و ایراد گرفتن و ***ی از هم هستیم و چشم دیدن خوبیهای دیگران رو رو نداریم
ارسالها: 91
موضوعها: 8
تاریخ عضویت: تير 1391
اعتبار:
-1
سپاس ها 1
سپاس شده 1 بار در 2 ارسال
ﯾﺎﺭﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺳﻮﭖ ﺑﺨﻮﺭﻩ
ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻣﯿﺪﻩ ﻭﻟﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﻪ
ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﻧﺸﺴﺘﻪ ،
ﯾﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﺳﻮﭖ ﺟﻮﻟﻮﺷﻪ ﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﻪ
ﻣﯿﮕﻪ : ﺟﻨﺎﺏ ﻣﻦ ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺳﻮﭖ ﺷﻤﺎﺭﻭ ﺑﺨﻮﺭﻡ،
ﺳﻮﭖ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻣﺎﻝ ﺷﻤﺎ
ﺳﻮﭖ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﺵ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﯾﻪ سوسک ﺧﺸﮑﯽ
ﺗﻬﺶ ﭼﺴﺒﯿﺪﻩ ... ﻫﺮ ﭼﯽ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺎﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﺎﺳﻪ
ﺍﻭﻥ ﺳﯿﮕﺎﺭﯾﻪ ﻣﯿﮕﻪ :
ﺗﻮ ﻫﻢ ﺩﯾﺪﯾﺶ
ارسالها: 4
موضوعها: 1
تاریخ عضویت: بهم 1392
اعتبار:
0
سپاس ها 0
سپاس شده 0 بار در 0 ارسال
قوانینی که نیوتن فراموش کرد
قانون صف:
اگر شما از یک صف به صف دیگری رفتید، سرعت صف قبلی بیشتر از صف فعلی خواهد شد.
قانون تلفن:
اگر شما شمارهای را اشتباه گرفتید، آن شماره هیچگاه اشغال نخواهد بود.
قانون تعمیر:
بعد از این که دستتان حسابی گریسی شد، بینی شما شروع به خارش خواهد کرد.
قانون کارگاه:
اگر چیزی از دستتان افتاد، قطعاً به پرتترین گوشه ممکن خواهد خزید.
قانون معذوریت:
اگر بهانهتان پیش رئیس برای دیر آمدن پنچر شدن ماشینتان باشد، روز بعد واقعاً به خاطر پنچر شدن ماشینتان، دیرتان خواهد شد.
قانون حمام:
وقتی که خوب زیر دوش خیس خوردید تلفن شما زنگ خواهد زد.
قانون روبرو شدن:
احتمال روبرو شدن با یک آشنا وقتی که با کسی هستید که مایل نیستید با او دیده شوید افزایش می یابد.
قانون نتیجه:
وقتی میخواهید به کسی ثابت کنید که یک ماشین کار نمی کند، کار خواهد کرد.
قانون بیومکانیک:
نسبت خارش هر نقطه از بدن با میزان دسترسی آن نقطه نسبت عکس دارد.
قانون تئاتر:
کسانی که صندلی آنها از راهروها دورتر است دیرتر میآیند.
قانون قهوه:
قبل از اولین جرعه از قهوه داغتان، رئیستان از شما کاری خواهد خواست که تا سرد شدن قهوه طول خواهد کشید.
ارسالها: 837
موضوعها: 52
تاریخ عضویت: دي 1391
اعتبار:
21
سپاس ها 1
سپاس شده 2 بار در 1 ارسال
سر آغاز
اگر هوشمندی به معنی گرای
که معنی بماند ز صورت بجای
که را دانش وجود و تقوی نبود
به صورت درش هیچ معنی نبود
کسی خسبد آسوده در زیر گل
که خسبند از او مردم آسوده دل
غم خویش در زندگی خور که خویش
به مرده نپردازد از حرص خویش
زر و نعمت اکنون بده کان تست
که بعد از تو بیرون ز فرمان تست
نخواهی که باشی پراگنده دل
پراگندگان را ز خاطر مهل
پریشان کن امروز گنجینه چست
که فردا کلیدش نه در دست تست
تو با خود ببر توشه خویشتن
که شفقت نیاید ز فرزند و زن
کسی گوی دولت ز دنیا برد
که با خود نصیبی به عقبی برد
به غمخوارگی چون سرانگشت من
نخارد کس اندر جهان پشت من
مکن، بر کف دست نه هرچه هست
که فردا به دندان بری پشت دست
به پوشیدن ستر درویش کوش
که ستر خدایت بود پرده پوش
مگردان غریب از درت بی نصیب
مبادا که گردی به درها غریب
بزرگی رساند به محتاج خیر
که ترسد که محتاج گردد به غیر
به حال دل خستگان در نگر
که روزی دلی خسته باشی مگر
درون فروماندگان شاد کن
ز روز فروماندگی یاد کن
نه خواهندهای بر در دیگران
به شکرانه خواهنده از در مران
تشکر و اعتبار یادتون نره
به زودی آموزش نحوه ی انجام نقشه کشی
با اتوکد در سایت آموزش امید آغاز می شود
آموزش نحوه انجام پروژ راه سازی و بتن و فلز و نقشه کشی با اتوکد
ارسالها: 871
موضوعها: 174
تاریخ عضویت: فرو 1392
اعتبار:
39
سپاس ها 0
سپاس شده 2 بار در 1 ارسال
1393/1/10 ، 06:17 عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: 1393/1/11 ، 01:08 صبح، توسط miladezati.)
ببا سلام
حتما براتون پیش اومده یک خارجی اومده تو جمعتون ویکهویی فک وفامیل به شما اشاره کردند که مثلا
"میلاد بیا ببین چی میکه"
اونوقت شما در اولین صحبت کردنها متوجه شدید که انگلیسی بعضی از صحبتهای رایج را نمی دانید.آخه نه در کتابها دیدینش ونه در پستوی هیچ عطاری ای پیدا میشه.
آقا سامان گل که هوس کرده نامه انگلیسی بنویسه متوجه تفاوت بیان در دوزبان فارسی وانگلیسی نبوده.تا آخر بخوانید وحالشا ببرید. سال خوبی داشته باشید
Dear Mr. Engineer Hamilton,
I am your servant, very very much. I am writing to you because all the
way to the handle of the knife has reached my bone.
My hands grab your skirt, Mr. Hamilton; please reach my scream, Mr.
Hamilton, from the hands of this man, Tom.
I don't know what a wet wood I have sold him or what shit I ate that
from the very first day he has been pulling the belt to my lift, with
all kinds of cat dancing, he has tried to become the eye and the lamp
of Mr. Wilson .
He made so much mouse running that finally Mr. Wilson became donkey,
and appointed Mr. Tom as his right hand man, and told me to work under
his hand.
Mr. Wilson promised me that next year he would make me his right hand
man, but my eye does not drink water, and I knew that all these were
hat play, and he was trying to put a hat on my head.
I put the seal of silence to my lips and did not say anything. Since
that he was just putting watermelon under my arms.
Knowing that this transfer was only good for his aunt, I started
begging him to forget that I ever came to see him and forget my visit
altogether. I said you saw camel; you did not see camel …..
But he was not coming down from the back of devil's donkey. What
headache shall I give you; I am now forced to work in the mail house
with bunch of blind, bald, height and half height people. Imagine how
many times my ass has burnt.
Now Mr. Hamilton, I turn around your head. You are my only hope and my
back and shelter.... I swear you to the 14 innocents, please do some
work for me that you will see savab I mean good wages in the
resurrection day.
I'll grab your skirt,.. I have six head bread eaters. I kiss your hand and Leg.
I circle around you.
Saman
ارسالها: 132
موضوعها: 22
تاریخ عضویت: آبا 1392
اعتبار:
8
سپاس ها 0
سپاس شده 0 بار در 0 ارسال
1393/5/30 ، 12:18 عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: 1393/5/30 ، 12:54 عصر، توسط مهندس رضا.)
قبلا به گربه پخ میکردیم 3 متر رو هوا بودن،
حالا از کنارمون ردمیشن نگاه معنادارچند ثانیه ای هم مکث میکنن،
همین مونده به نشانه افسوس سرم تکون بدن!
*******